اوهوی با توام
اوهوی ! با توام !!!
آهای کجایی؟ باتوام چی کار میکنی؟ کجا سیر می کنی؟ حواست کجاست ؟ تو آسمونا سیر میکنی .... آره بیا رو زمین .... بیا رو زمین زندگی کن.
اصلا تو می فهمی زندگی یعنی چی ؟ هاا؟ نه ! تو هیچی نمی فهمی ! تو فقط می فهمی روزی 3 ساعت باید جلو آینه وایسی و با موهات ور بری ... آخرم فقط به خاطر اینکه یکی از موهات سر جاش نیست قاطی کنی و شونه رو بکوبونی به دیوار . حالا چرا ؟ آخه برای چی ؟ که میخوای بری مدرسه !حالا خوبه که.... استغفرالله! اصلا تو آره با توام ، تو واسه چی میری مدرسه ها؟ تویی که فقط بلدی روز هاتو با مسخره بازی و پیچوندن کلاسا بگذرونی.... تویی که فقط بلدی از کلاسا جیم شی و واسه معلمت شاخ بازی دربیاری! تویی که هر سال با ده تا تعهد تو مدرسه ثبت نام میشی ... تویی که عادت کردی هر ماه قبض شهریه رو ببری بذاری کف دست بابات و باباتم عادت کرده پولاشو هدر بده . اصلا بابای خسته ات که به امید یه استکان چایی میاد خونه رو نمیبینی فقط میگی پول! بقیش اصلا مهم نیست فقط واست مهم اینه که روزی 3 ساعت با اون دوستای مجازی خل تر از خودت چت کنی . که باید همه جلدهای هری پاتر و داشته باشی - که هفته ای دوتا فیلم بگیری و....اصلا فک میکنی کی هستی ؟
یه آدم دانشمند ؟ یه فیلسوف ادیب ؟ یه آدم که جز کتابای گنده گنده و اسمهای اجق وجق هیچی از زندگی نمی فهمه. که تو لایبر نت و مجله ها میگرده که ذهن کوچولوشو با چند تا اسم پر کنه و آخرشم اینقدر از سوسیالیسم و اگزیستانسیالیست و نازیسم و اینا بگه که مخاطب بیچاره مخش به ایسم ایسم بیفته . که فک میکنه کتاب خوندن یعنی خوندن خلاصه و پز دادن جلو بچه های دیگه که چیو ثابت کنی؟ بشینی فلسفه ببافی که من متفاوتم و به خودت تلقین کنی که من خاصم...؟
بقیه به روزمرگی ها عادت کردن اما من نه. دیگه چه خبرته! زند گی یعنی همین روزمره گیها « زند گی شستن یه بشقاب است » آره « زندگی تکرار است » اینو یادت باشه! همممم... چی شد سرت درد گرفت ؟ میدونم تو دلت داری میگی این دیوونه از کجا پیداش شد .... آره حقم داری... من دیوونم که واسه تو حرف میزنم ..... آره با توام.....خود تو ....
تویی که تو آینه به من زل زدی!